تمام دوران تحصیلم از کارشناسی تا دکتری را در دانشگاه دولتی و دوره روزانه و از جیب دولت خوانده ام و انصافا بد هم نخوانده امولی حالا در یکی از واحدهای دانشگاه آزاد تدریس می کنماز آن دور افتاده هایش هم نیست و مرکز استان است که استانش هم بدک نیستپس با دانشجوهایی سر و کار دارم که از جیب خودشان و پدر برای تحصیل خرج می کنندولی نمیدانم چرا انگیزه ندارندترم به ترم هم اوضاع بدتر و بی ریخت تر می شوداغلب سن بالا هستند و شاغل و فقط برای این که مدرکی بگیرند و اندکی افزایش حقوق داشته باشند دانشجو!! شده اندخیلی راحت هم این را می گویند؛ "ما سنی ازمون گذشته! سخت نگیرید! ما اومدیم مدرکی بگیریم و بریم!!..."خیلی درد بزرگی است؛ آن قدر بزرگ که اگر نخواهم به طنز بنویسم حتما افسرده ام میکندهرچه هم می گویم مدرک که تهش می گیرید؛ حداقل به خاطر وقت و هزینه ای که کرده اید کمی هم برای ارتقای معلومات تلاش کنید؛ میخ در هاون کوبیدن و آب بر سنگ آهنین زدن است! از بین جوانترها هم بیشتر از نیمی همه کاری می کنند جز درس ...اوضاع گریه آوری استولی من این خانه را فقط برای این بنا کرده ام که بزنم بر طبل بیعاری و بخندم به مشکلات این خانه جایی است برای فرار از جدی بودن و افسردگی و ...پست های دانشگاهی رمزدار است به دلایل امنیتی:))در کنارش پست های آبکی هم هست که نوش جانتان :)